دستهایمان خورشید را لمس نخواهد کرد
وقتی که نگاهمان را
تنها به رقص شعله شمعی دلخوش میسازیم
آنگاه ، خود را
در تهاجم بادهای وحشی
و خشم خدایان باستانی
به بند می آوریم
دیگر ، هیچ گاه گرم نخواهیم شد
چرا که شعله کوچک را
بادی نه
که فوت کودکی گستاخ و بازیگوش
...................................................
چه بیرحمانه خاموش خواهد ساخت
آرزوهایمان را
سلام
خوش امدی.
جدی فکر میکنی دارم قوی میشم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ممول
سلام ممنونم از اینکه ما رو لینک کردین.
سلام ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی ولی شما اشتباه کردید این شعر خودم نبود یه جایی دیدمش خوشم اومد نوشتمش البته خودم هم شعر میگم.انشا الله تو اپ های بعدیم می نویسم و شما رو هم خبر میکنم....
سعید عزیزم سلام
دلم برات خیلی تنگ شده . دوستت دارم. مقداد