نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

بادبادکهای خاموش

در حجم سفید اتاقی نشسته بر روی تخت

تنها

کودکی بودم که در سکوت زندانی

و از پشت پنجره ای بسته

همیشه بسته در قفسی از نرده های سربی

گاه میدیدم بادبادکهایی که بی صدا به من سر میزدند

بادبادکهایی خاموش

و رقصان در ارتفاعی برابر افق چشمانم

و پاهای گچ گرفته ام

و تخت

و رنگهای سفید

و ناتوان در برداشت حتی یک قدم

امروز که بادبادکی میبینم

مرا تنها به یاد ارتفاع پنجره ای می اندازد

که مرا در خود به زنجیر کشانده بود

نظرات 2 + ارسال نظر
شکوه ایستادن شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.rihcf.blogsky.com

سلام
چشمهایی منتظر نگاه مهربان توست منتظرش نگذار
ممنون

روناک دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ

آسونها آبی.
آب دریا آبی.
رنگ رویا آبی.
وزن شعرت آبی.
طعم حرفات آبی.
و صداقت آبی...
با صمیمانه ترین آرزوها الف.ش.آفتاب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد