نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

تجزیه

جمعه 12 خرداد ماه سال ۱۳۸۱

وقتی که بودنمان تجزیه می گردد

همیشه دستی هست ومشعلی

که آگاهیمان را دود کند

                            و

خاکسترمان را به دریا بریزد

تو این را می دانستی

و باز ترسیدی

که فراموشت کرده باشند

تا به جای رود

در باتلاقی فرو غلطی

که خود بر خویشتنت اندیشیده ای

....................................

از ایمانی که دروغ است

از سایه ات

از قلبت که برای هر عروسکی کوکی عاشقانه میلرزد

در اتاقک  کاغذی ای

که پندار موهومت

آن را دژی نا گشودنی ساخته است

مسخ شده به آفرینش کرمها پرداخته ای

تا وقت پایان به جای آتش همراهیت کنند

                                                  در زوال خوابی که دیده ای

                                                 ...................................

کاش میدانستی که جام شوکران سزاوار تو نیست

و کرمها تو را زنده زنده خواهند خورد

تا درد را به ابدیتی تجربه کنی

چشم بگشا ، چشم بگشا

در بیرون دخمه ات

همیشه دستی هست و مشعلی

و رودی که به دریا برساندت

چه برسرمان آمد

چه بر سرمان آمد

ترانه پینک و سیگاری حشیش

و استخراج مرگ از درون قرصهای شیشه ای

و ضرباهنگ منظم باطوم و تگرگ

این حق ما بود؟

در وانفسای جرم و خیانت توده های انقلاب

در فصل درو حقیقت

میان جلگه های دروغ

............................

با تو از جامعه مدنی میگویم

از آزادی زهر و گلوله

و تصادفات رانندگی مشکوک

در مقابله با شهوت قلم و کاغذ

واعتیاد کلمه به آزادی

..............................

با تو از آزادی می گویم

از آزادی دژخیمان در لباسهای شخصیشان

در مقابله با ابتذال کنگره و حزب و دانشجو

هی یاران

تاب من سخن از سوسن و شقایق نیست

آسمان هست

عشق هست

اما

آزادی نیست

راه به دو قسمت شد

تو رفتی

اما من عمری به انتظار پیدا کردن راه درست داشتم تابلوی نوشته شده را میخواندم

تو رسیدی

اما من؟