نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

۱

        1

 

امروز من ایستاده ام

بر استواری سبز زمین

آرام

به سان مترسکی

در مزرعه ای که باد بر آن نمی وزد

امروز من ایستاده ام

استوار و پا برجا

بر صلیبی که با خود به جلجتا آورده ام

 

              2

 

امروز من ایستاده ام

اما دور از صلیب

امروز پرهیب خویش را مینگرم

که هنوز آبشخوریست

برای کرمها و کرکسها

و این بودنم را معنا می بخشد

 

            3

 

امروز

صلیبم به تنهایی ایستاده است

و مزرعه سرشار از گندم شده

گندمهایی که بر اندام خاک شده ام میرویند

 

          4

 

امروز اما ابری شناورم

در تمام اندیشه های زنده زمین

که با پنداری

منتظر ظهور دیگر بارم شده اند

 

       5

 

امروز

با خود در این اندیشه ام

که آیا ظهور من

حماقتی تجدید شده نخواهد بود

در پس این ماسکهای منتظر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد