1
امروز من ایستاده ام
بر استواری سبز زمین
آرام
به سان مترسکی
در مزرعه ای که باد بر آن نمی وزد
امروز من ایستاده ام
استوار و پا برجا
بر صلیبی که با خود به جلجتا آورده ام
2
امروز من ایستاده ام
اما دور از صلیب
امروز پرهیب خویش را مینگرم
که هنوز آبشخوریست
برای کرمها و کرکسها
و این بودنم را معنا می بخشد
3
امروز
صلیبم به تنهایی ایستاده است
و مزرعه سرشار از گندم شده
گندمهایی که بر اندام خاک شده ام میرویند
4
امروز اما ابری شناورم
در تمام اندیشه های زنده زمین
که با پنداری
منتظر ظهور دیگر بارم شده اند
5
امروز
با خود در این اندیشه ام
که آیا ظهور من
حماقتی تجدید شده نخواهد بود
در پس این ماسکهای منتظر