با تنهاییم چه میکنی وقتی که خشمی لبانم را دوخته به هم میفشرد که هزاران سال سکوت از مفهوم تاراج میگذرد در قلب پاره پاره من .
در ویرانه ها چرا میجویم ؟ وقتی که وسعت نگاهم را در شام ختنه سوران قناری ها به دام افکنده ام !
آنگاه که دیگر حتی قناریها هم ندای اقتلو فی سبیل الله سر میدهند . تو مرد شده ای . یک شهید در راه اسلام . آنهم در هزاره سوم انقراض نسل ببر های مازندران.تو مرد شده ای تا نگاهت را به جفتت طوری بدوزی که خوک نری به ماده خوکی فحل می دوزد. با تنهاییم چه میکنی وقتی که بی اعتراضی میبینم که جزیره به زیر آب نمیرود. ای کاش جزیره میمرد . ایکاش جزیره خودش را غرق میکرد . ای کاش .....
میدونی برادر جان انگاری بهتر اینکه من خفه شم. دیگه فقط بغضی در گلو شکسته مانده و دیگر هیچ.
غروری نیست . مردی نیست . حتی ............................
سلام دوست عزیز.
دست نوشته هایت را خواندم اما نمیتونم بگویم زیبا بود . با وجود ظرافتهایی که دارد و ریتم خوبی که دارد اما سرشار از سیاهی است . البته همان زبان اعتراض که گفتم اینجا هم هست و چیز بدی نیست . اما خوب باید بدانید که اکثر انسانها بدنبال راه فرار از این سیاهی ها هستند و دنبال تصویرهای روشنی میگردند که این لحظات تلخ را از یادشان ببرد .
همه ما در این اجتماع زندگی میکنیم و تقریبا آحاد مردم در این مشکلات با هم سهیم هستند پس بهتر نیست از این استعداد زیبا در نوشتن برای ساختن صحنه هایی زیبا استفاده کنیم تا مخاطبین بیشتری را جذب کنیم و ماندگار تر شویم ؟
به امید موفقیت شما
سلام داش سعید
خوبی؟
دیگه سراغی از ما نمیگیری
بی خیال
مطلب خیلی قشنگیه مثل بقه ی مطالبت
موفق باشی
خدانگهدار
حتی جزیره ای که محض رضای تنهایی ام غرق کند خودش را...و رها کند مرا از هجوم دردناک موریانه ها...
سلام.وبلاگ زیبایی دارین.بازم به من سر بزنین.راستی با تبادل لینک موافقین؟(من شما رو لینک کردم)
سلام دوست عزیز وبت جالبه به من هم سر بزن.ممنون