چه بر سرمان آمد
ترانه پینک و سیگاری حشیش
و استخراج مرگ از درون قرصهای شیشه ای
و ضرباهنگ منظم باطوم و تگرگ
این حق ما بود؟
در وانفسای جرم و خیانت توده های انقلاب
در فصل درو حقیقت
میان جلگه های دروغ
............................
با تو از جامعه مدنی میگویم
از آزادی زهر و گلوله
و تصادفات رانندگی مشکوک
در مقابله با شهوت قلم و کاغذ
واعتیاد کلمه به آزادی
..............................
با تو از آزادی می گویم
از آزادی دژخیمان در لباسهای شخصیشان
در مقابله با ابتذال کنگره و حزب و دانشجو
هی یاران
تاب من سخن از سوسن و شقایق نیست
آسمان هست
عشق هست
اما
آزادی نیست
یاد گرفته ایم از زندگی که میگذرد.
نمیدانم.......
شاید این نیز بگذرد
فوق العاده زیبابودمخصوصااون قسمت تصادف رانندگی مشکوک درمقابله باشهوت قلم وکاغذ.....
ممنونم که آمدید .
سلام..مرسی که به قورباغه هام توجه کردی...تو اولین کسی بودی..می خواستن بمیرن.
شعراتو می خونم نظرمو برات می نویسم.
خیلی از مطالبتون رو خوندم......صندلی لهستانی و قهوه تلخ و دوبوار و ......
بازم افتخار بدید و به من سربزنید...خوشحال میشم
سلام دوست عزیز
ممنون از حضور پر مهرت در به رنگ عشق
خوشحال شدم
و مرسی از کامنت قشنگت
میلاد خجسته مولای متقیان بر شما و شیعیان ان حضرت مبارک باد
پست اخیرت هم همانند دیگر پستهای زیبا و عمیق بود
به راستی لذت بردم
شاد و سر بلند باشی تا همیشه
قربانت
بانو
سعید جان مثل همیشه قلمت معجزه میکنه.
تو میگویی حقمان بود؟ ...
تصادف های مشکوک وجود داره . یه راه خوب و قدیمی برای حذف مخالف .
... اما
جایی رو سراغ دارم که جمعیت کارگر نشین هستن . کنار یه اتوبان . تا حالا خیلی ها موقع رد شدن از اون اتوبان و با یه تصادف جون خودشونو از دست دادن .
جون اونا چی ؟ ارزش نداره ؟
چونکه بی سواد هستند . نمی تونن با کلمه و قلم عشق بازی بکنن.
رنگ خونها با هم دیگه فرق می کنه .
اکبر گنجی رفت زندان . زن و بچه اون گرسنه موندن؟
اون بقیه که میرن زندان چی ؟
* * *
... نمی دونم / باور کن به طعنه نیست / ... نمی دونم
برای لینک ممنون خواهم بود .
سلام...
کاش زودتر میشناختمت همکار عزیزو جیگرم....
اینجا کامنتای دوستای گلمو دیدم...مثلا شازده...
من چه بخوای چه نخوای لینکیدمت...
واقعا ....باور کن....مرگ امروز اینجام وایساده بود....و دعای سمیه جونم....که سپر بلای من شد....