نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

آزادی !

آه ! آزادی قیچی سانسور

در مقابل کلمات دور از نزاکت من

در  روزی که زن گیری بود

میدانی!

روزی که زن گیری نه

روزی که ماده ببرهای ایران را در کنامشان به دام کشیدند

تو میفهمی ؟

تو میدانی؟

نظرات 6 + ارسال نظر
ali abdali سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.derrida.blogfa.com

سلام آقای آموزگار ....بلاگ جالبی دارید ...استفاده بردم ....با یک شعر به روزم ومنتظر شما .....

شبگرد جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:25 ق.ظ http://www.c-g.blogfa.com

شعر من فریاد باش
مترس اخر
چگونه اینچنین بودن............

safoora جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 ق.ظ

‹‹ کشورهامان ؛چون ازتجمع ماپدیدآمده اند؛همان هستندکه ماهستیم ؛ قوانین واحکامشان برمبنای طبایع ما ؛واعمالشان کردارزشت وزیبای ماست درمقیاسی بس بزرگتر››
این بخشی ازگفتار ویل دورانت ازکتاب درآمدی برتاریخ تمدن است.میخوام بدونم نظرت دراین موردچیه؟

آفتاب پرست شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 ب.ظ http://negar76.persianblog.com

زن گیری؟ ... ماده ببر؟ ... مممم ...

کتایون یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:47 ب.ظ http://katamooz.blogfa.com

فکر نکنم...نه!
کسی نمی فهمد
کسی نمی داند...

افسون شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:58 ب.ظ http://asheghaaaneha.blogfa.com

سلام و درود دوسته عزیز.

به امید روزی که همه طعم حقیقیه آزادی را تجربه کنیم.

موفق باشی در پناه حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد