ده
تیله بازی
الک دولک
قایم باشک
اتل متل توتوله
تاب خوردن بر درخت
پای برهنه دویدن تا ماه
با ستاره ها حرف زدن
گفتن کلاغ پر
گنجشک پر
چرا کودک نماندم
غار ساکت تنهایی من
امروز مرا از خود راند
آری در چنین روزی
من به دنیا آمدم
و آماده
رقصیدن
با مرگ خویش گشتم
مرگی که پشت بوته های اقاقی خفته است
و رقصی که آزادی را به من باز میگرداند
زیر این شب سفید برفی
گامهایت چه کوتاه میشوند
وقتی که پاهای خیست سنگفرشها را نا مطمئن می داند
و گرسنگی بهانه ایست برای تسلیم
کاش این را می فهمیدی
که اعترافاتت هیچ ترحمی را برایت نمی خرد
قلمت را هرزه مکن
فاحشگی چیز جدیدی نیست که تو آن را کشف کرده باشی
گامهایت را محکم بگذار
زمین یخ زده است
راه طولانیست