نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

تهران

میروند و می آیند . بدرفتاری میبینند و ضرب شصت نشانشان میدهند. بدیشان میگویند کمی شتاب کنید. بدیشان میگویند فردا . اگر خدا بخواهد.در امتداد بناهای تقدس میگذرند تا خود را در آب ویترین ها غرق کنند. کودکانشان بخت میفروشند و پدرانشان پرتغال صیغل میدهند دانه دانه . در برابر ترمزهای نالان چنان راه میسپرند که گویی در رویایند. گر دست دهد که از سبزی و پنیر و گوجه فرنگی پرچمی به خاک گسترند احساس سعادت میکنند . میروند و می آیند از شهر پوشیده ، از شهر بی عصمت . در دالانهای بی انتها میروند و می آیند.احظارشان کرده اند و معطلشان نهاده اند . انتظار میکشند و باز میگردند. درهای نابکار را میکوبند و از این که عدالت گدایی کنند عذر میخواهند. و اینک نفربرها و اینک کلاه خودها و اینک قنداق تفنگ . و اینک انتظار . انتظار

نگاه کنید . بنگرید عالیجناب اجتناب ناپذیری اعظم میگذرد.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
sara چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.tishetatabar.blogfa.com

انکه از سنبل او غالیه تابی دارد......باز با دلشدگان ناز وعتابی دارد.
تهران خیلی زشت من اصلا؛ دوست ندارم مخصوصا؛ با اون خونه های لهنه زنبوری.

رمضانی شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ق.ظ http://meyoney.persianblog.com

سلام! مرسی از لطفتون! خوشحال میشم باز هم ببینمتون!...

شاپرک شهر مجاز شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://mesleyekraz.blogfa.com

سلام
معلومه اهل سیاستید و مشتاق بازی های سیاسی.
ولی چند غلط املایی داری:
پرتقال
احضار...
شعر یادداشت قبلی حس شعر داشت ولی باید پخته تر بنویسید. به هر حال خوب بود.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد