گویند ابراهیم را
آتش گلستان گردید
ابراهیم
ابراهیم
ابراهیم
باخود کدامین جادو را
به آتش فرا خواندی
که تو اینگونه
و اما مسیح را
برصلیب بردند.
چند بار سکوت کردم ؟ چند بار خواستم تا درست وسط گله باشم تا چشم چوپان دروغگو به من نیفتد؟ تا به سلاخی نفروشم خود را .
چند بار؟ چرا هی به من میگویید هیس ! سخن مگو؟ مگر تمام قوانین یک گوسفند خوب بودن را رعایت کنم ، چند سال از زندگیم را میخرم ؟ تو می دانی؟ اگر از سیاه زخم نمیرم و اگر واکسن اعتقادات کورکورانه را درست تزریق کنم و اگر سال وبایی یقه من را نچسبد ، من بیش از چند سال عمر میکنم ؟ صد سال ؟ نهایت همین باشد . نه اصلا میگویم که خودم را دیپ فرایز میکنم ، آخه من گوسفند وفاداری هستم . چوپان مرا دوست دارد . خوب شیر میدهم ، ریش وپشم خوبی دارم و کارم به وجود آوردن اعتقادات خالص گوسفندی در میان همنوعانم میباشد . یک جور پروار بندی . مگر که فردای من با امروزم چه فرقی میکند ؟ مگر چوپان دیروزی با اون نی لبک جد همین چوپان امروز من نیست که طویله مرا متمدن کرد و آن را تبدیل به سالن استریل پروار بندی کرد؟ مگر چوپان قدیمی الاغ سوار من جد همین چوپان امروزی سمند سوار من نمی باشد تو پرانتز هم میگویم که سمند او مثل سمند های گذشته دیگر اسبی سرکش نیست . سمند او امروز ترمز ای بی اس دارد و با لشتک هوا و میتواند خیلی سریعتر بتازد . یک نفس و بدون خستگی ، این چوپان امروزی مدرن من . چه فرقی میکند ؟ آیا هیچ کدوم از این دلایل مرا متحول کرده است ؟ توانسته کاری بکند که من از گوسفند بودن خودم دست بردارم و مثلا تبدیل به یوزپلنگ بشوم ؟ نه . می دانی من همین که سرم در آخور خودم باشد و غذایم در جلویم باشد و برطبق اراده چوپان جفت گیری بکنم و چند تا نیروی معتقد گوسفندی دیگر را تحویل سیستم بدهم تا مثل من که گوسفند معتقدی هستم ، خوب تربیت شوند و شیر و پشم و گشت خوبی تولید کنند کار دیگری ندارم چه برسه به جسارت اون نویسنده گستاخ که قلعه حیوانات را نوشت . همون مردکه آنارشیست . اسمش جورج اورول بود؟ آخه من گوسفند کاملا معتقدی هستم . اونقدر معتقد که میدانم با سلاخی شدن به یک بهشت گوسفندی خوب میروم با چراگاههایی دائمی و با کاخ طویله ای زیبا و بزرگ و دسته ای حور گوسفند و غلام گوسفند که دائم خدمتم را میکنند .
سلام . من آقای گوسفند هستم .